چند سال پیش یه دوست استرالیایی داشتم که بعد گمش کردم . یه خانوم بود از من دو سه سال بزرگتر . چند تا بدبیاری پشت سر هم باعث شده بود الکلی بشه . یه روز رفتم دیدنش دیدم شراب به دست نشسته روی تخت و دو روزم هست غیر از اون زهرماری هیچ چی نخورده . بغلش که کردم زد زیر گریه که من چقدر بدبختم . بابام داره میمیره ، جک هم داره می میره ( از اسم جک خیلی مطمئن نیستم درست یادم مونده باشه . اسم سگش بود) . باباش که خوب البته بالای نود سال داشت . منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

رسانه مذهبی طراحی سایت tiffanyzmxu89 Posto سایت شادمهر کلاسیک تیرچه استاندارد مهدی | تیرچه مهدی | تیرچه کرومیت | تیرچه فلزی | تیرچه بتنی | قیمت تیرچه | playerland | پلیرلند موفقیت و پیشرفت انسانها پایگاه اشعار آئینی جعفر ابوالفتحی_ نِی جَف