كم كمك در اوج آمد پچ پچ خفته خلق چون بحري بر آشفته به جوش آمد خروشان شد به موج افتاد برش بگرفت و مردي چون صدف از سينه بيرون داد منم آرش چنين آغاز كرد آن مرد با دشمن منم آرش سپاهي مردي آزاده به تنها تير تركش آزمون تان را اينك آماده مجوييدم نسب فرزند رنج و كار گريزان چون شهاب از شب چو صبح آماده ديدار مبارك باد آن جامه كه اندر رزم پوشندش گوارا باد آن باده كه اندر فتح نوشندش شما را باده و جامه گوارا و مبارك باد دلم را در ميان دست مي گيرم و مي افشارمش منبع
درباره این سایت